تغییرات

ساخت وبلاگ
حوصله قهر کردن و ندارم ونه غر زدن
فقط دوس دارم شب اومد خونه بگه معذرت میخام
ماشالله انقد لوس کردمش معذرت خواهی بلد نیس
بی تفاوتم باشم بد عادت میشه
بهتر وقتی چای بردم براش حرف بزنم.

پ.ن: از اونجایی ک عجول تشریف دارم تا در باز کردم گفتم گل ت کو ...

دوباره حق بجانب بازی در اورد با خنده معذرت خواهی شو خورد...

تغییرات...
ما را در سایت تغییرات دنبال می کنید

برچسب : تلفنی, نویسنده : somi69q بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 16:06

امروز از خواب ک بیدار شدم عصبی بودمنمیدونم چرا...کل شب رو هم روی سلنا رو بکش روی باباش رو بکش ک سرما نخورن سپری شد.بعد ناهار نصفه ونیمه ک سلنا گلی نمیزاره باهم خوابیدیم تا ۴ دوباره بیدار شد ۴ دست و پا سمت تی وی...بعد بردم حمومش کردم بازی کردیمو خوابید بعد رفتیم گلس خریدیم برای گوشیم هوای بیرون هم بدتر از حال من خراب بود دپرس...سلنا هم زبونش باز شده بود و با عالمو آدم به زبون خودش حرف میزد قربونش بشم من.بعد راه افتادیم اومدیم خونه بابا اینابعد کلی قربون صدقه رفتن سلنا گلی شام خوردیم...همسری شاید فردا شب هم نیاد (بخاطر کارش)...:-( تغییرات...ادامه مطلب
ما را در سایت تغییرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : somi69q بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 16:06

دیروز اومدم خونمون یه شام خوشمزه پختم ساعت ۱۱ هم همسری رسید خونه

انقد صورتش خسته بودتوی عمق چشمش دلتنگی هم بود...چشماشو دوس دارم

هیچی توش پنهون نیس.وقتی چیزی ازم پنهون میکنه یا دروغ میگه  یا خیلی خوشحاله...خلاصه همه چی...

یه نگاه چشم غره داره که آدم ازش حساب میبره هرچقد بهش گفتم یادم بده میخنده...

امروز سلنا خانوم بابا ومامان میگفت فیلمشو گذاشتم توی صفحه ی خودش اینستا قربونش بشم که سرتا پا عشقه.

نمیدونه مامان چندتا ما داره بابا چندتا با داره برای خودش تن تند ردیف میکنه میره.

تغییرات...
ما را در سایت تغییرات دنبال می کنید

برچسب : سلنا, نویسنده : somi69q بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 16:06

همسری ازم میخاد برم پاس خودم و سلنا بگیریم بریم دیدن داداشش.من یکم ترس دارم .اول بهونه کم سن داشتن سلنا گلی رو اوردم توجیهم کرد...اخرم گفتم میترسم...ترس از چی ازکی !!!آی دونتاصلا علاقه ای به جایی برای دیدن جز زادگاهم ندارم.امیدوارم بتونم نظرشو عوض کنم بریم شمال و مشهد...شایدم هم با دوتا دوساش بره دیدن داداشش و تفریح...یکم ناراحت میشم بابت ااینکه توی این یه سال اخیر هیجا باهم مسافرت نرفتیم بخاطر کار و مشغله...واین یه هفته مرخصی با دوستاش میره...ولی همسری خیللی برای زندگیمون تلاش میکنه حق داره یکم تفریح بره...فعلا تا بعد ببینیم چی پیش میاد تغییرات...ادامه مطلب
ما را در سایت تغییرات دنبال می کنید

برچسب : مسافرت, نویسنده : somi69q بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 16:06

خونمون خیلی یکنواخت شده بود یکم تغییر وتحول لازم داشت. یه تغییراتی دادم.تقریبا ۴الی۵ ساعتی طول کشید.سلنا گلی هم خیلی غرغر میکرد رفته بود رو مخم ...بیشتر باخلاقیت وسایل جابجا کردمو...خلاصه اینکه تموم شد شب همسری که اومد تغییراتو دید گفت نمیتونی دس نزنی ال شد وبل شده...تمام خستگی که داشتم چند برابر شد...بهش گفتم دست شما درد نکنه...چند دیقه بعد فهمید اشتب حرف زده ازم دلجویی کرد خوشم اومد گفت دیگه نباید این کارارو تنها انجام بدم... بالحن مهربونانه منم اوکی.فردا همه ی عضلاتم درد میکرد انگار یه کوه  کنده بودم.امروز عالیم خوب شدم ازتغییرات خونمون خیلی راضیم.بهتر شده.یه ماه دیگه قرار از اینجا بلند شیم تغییرات...ادامه مطلب
ما را در سایت تغییرات دنبال می کنید

برچسب : تغییرات, نویسنده : somi69q بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 16:06